• وبلاگ : زلال وروان چون آب
  • يادداشت : مردي که با چتر بر سرم مي کوفت
  • نظرات : 2 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.ممنونم كه خبر دادي. ببين ميشه برداشتهاي متفاوتي از اين مطلب كرد.ولي شايد اون مرد كه چتر به دست بود. شايد وجدان خود مرده بوده باشه .كه با چتري خودش را از ديده همه ژنهان كرده. توي اتوبوس همه ديدن كه وجدان با مرد چه كرد و مرد از كرده خودش خجالت كشيد.و اينو خواست بگه كه هميشه با من هست.در واقع روزي آن مرد به خودش آمده تا با وجدان زندگي كنند. اين برداشت من بود.

    خواسته بودي كه از مطلب معرفي استفاده كنييد. مانعي نداره و خوشحال ميشم .

    آژم. مناجات.

    شاد و يروز باشيد