زلال وروان چون آب این وبلاگ، خونه ی تنهاییمه
| ||
ای پادشــــــــــــــه خوبان داد از غـم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی ________________________________ یه شعر از حافظ براتون نوشتم....خگشله من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس ای نسیم سحری بندگی من برسان خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو [ چهارشنبه 89/4/30 ] [ 6:1 عصر ] [ سما ]
میلاد باسعادت امام حسین(ع)وحضرت عباس وامام زین العابدین(ع)را به شما تبریک میگم....... امشب زمین و آسمان گردیده پر شور و شعف امشب تمام عرشیان بهر زیارت بسته صف امشب که عیدی میدهد بر عاشقان شاه نجف امشب تو هم مستی کن و دل را بری کن از اسف زیرا به دنیا آمده مظهر عزت و شرف
*میلاد نور مبارک*
[ پنج شنبه 89/4/24 ] [ 11:36 صبح ] [ سما ]
می دانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را... مبادا گم کنم اهداف زیبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت... دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه میکند فریاد ...
میشود خسته...
مرا تنها تو نگذاری [ سه شنبه 89/4/22 ] [ 7:9 عصر ] [ سما ]
یه سلام گرم وآتیشی واسه همه اونایی که زیر کولریه لیوان شربت تگری میل می کنن...الآن تابستوووووونه...محض خاطر اونایی که سرشون تو کتاباشونو،شاید دارن واسه کنکور90میخونن...شاید درسای سال دیگه رو ،شاید هم می خوان پرشی بخونن یا واحدهای سنگین گرفتن وحالا توش موندن...ویا خدایی نکرده تجدیدهاشونو پاس کنن!!الآن تابستونه...اونم با برنامه ی داغ جام جهانــــــــــــــی -که دیگه داره تموم میشه -همراه تخمه شکوندن وچلسمه خوردن (اولین سالی بود که جام جهانی رو تا آخرش دنبال کردم!!)وای میوه های تابستونی رو یادم رفت...من که عاشق گیلاس وهلو وزردآلو...والبته هندونه خنک اونم نیمه شب!!واما کولرجان که بدبخت داره یه ریز میسوزه(شما نکنین این کارو، خب بهش یه استراحتی بدین!!)وشربت های تگری وبستنی یخی وشایدم فالـــــــــــــــــــــــــوده!!(بپا زیاد نخوری چاق میشی!!)بعضی از سریال های تلویزیون هم بد نیستن...یه جورایی سرگرم میشیم دیگه!!!شب زنده داری هم که شده عادت ما وبه جاش تا ل...(بـــــــــــوق)خوابیدن...هرروز هم که صدای جشن وعروسی میاد وهمین طووووووور بوق ماشینا...(ماکه بخیل نیستیم ایشاا...خوشبخت بشن)بعضی ها هم که میرن سفر وگشت وگذار....بعضی هاهم عین من دلشون لک زده واسه یه سفر!!کلاسای تابستونی حالا افتادن تو قلتک ودارن پول پارو میکنن...پسر بچه ها هم که از صب تا شب تو کوچه گل کوچیک بازی میکنن(البته این جا که این طوریه!!)دختر بچه ها هم که دیگه خاله بازی رو ترک کردن ومیرن دنباله.......(به من وتو آخه چه ربطی داره!!)به اونایی هم که شیفت کاری دارن یا کار ثابت باید یه خدا قوت گفت،اونایی هم که شغل آزاد دارن که آزادن دیگه!!آخی... بعضی از پسرا هم سربازی اند... همگی شما تبریک میگم... از بعثت او جهان جوان شد ، گیتى چو بهشت جاودان شد این عید به اهل دین مبارک ، بر جمله مسلمین مبارک . . . خدانگه دار [ شنبه 89/4/19 ] [ 7:1 عصر ] [ سما ]
دلم میخواد این جمله زیر روتقدیم یکی از دوستام کنم...چون روزی بهم گفت:من فک نمیکنم باید خدارو از جهان مادی جدا دونست .او همه جا هست، چیزی که مرزی واسه بودنش نیست(البته دقیقا که اینارو نگفت،ولی خب یه چیزایی در بیان همین کلمات گفت!!) "خدا را جایی میان آسمان ها فرض کردیم دلیل دوری ما از اونیز همین است.خدارا در آیینه ی جان آدمیت باید دید وپرستید..." [ پنج شنبه 89/4/10 ] [ 2:51 عصر ] [ سما ]
باز دلم هوای شعر گفتن کرد...اگه خوبه نظر بده.... من از دیار غم چه بی نصیب _____________________________________ پ.ن:ممنون که.... [ سه شنبه 89/4/8 ] [ 3:14 صبح ] [ سما ]
ای علی، یاد تو بردم نه غمی ماند ونه همی... روز پدر مبارک... [ شنبه 89/4/5 ] [ 4:12 عصر ] [ سما ]
دیشب رادیو گوش می کردم،داشت یه داستان کوتاه می گفت با عنوان"مردی که با چتر بر سرم می کوفت "خیلی عجیب بود وهمین طور مبهم،خلاصه ای از اونچه که یادمه رو براتون می نویسم اما آخرش به آخر داستانا نمی خوره،شما چی تفسیر می کنین؟؟؟؟ [ جمعه 89/4/4 ] [ 2:43 عصر ] [ سما ]
وحالا من وارد می شوم با شعری زیبا ...با تشکر از خانم دهکردی... من دلم می خواهد فریدون مشیری [ چهارشنبه 89/4/2 ] [ 8:44 عصر ] [ سما ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |