زلال وروان چون آب این وبلاگ، خونه ی تنهاییمه
| ||
زمین خانه ی غریبی است تو هستی، تو هستی... تو هستی... [ جمعه 89/6/19 ] [ 1:31 صبح ] [ سما ]
امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریهاش را ندیده بود. پدری دلسوز که با آه همه کودکان یتیم، شریک بود و غصههای همه را بر جان خود هموار میکرد، ولی کسی از غربت او و دردهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت.
دعا بدون علی قابل اجابت نیست ****** ****** ****** ای کاش علی شویم و عالی باشیم ****** ******
[ یکشنبه 89/6/7 ] [ 1:41 عصر ] [ سما ]
حالا من موندم در انتظار نور همان ماهی که هر شب مهمون اتاقم بود،من چه قدر محو تماشابودم،من از ماه زندگی می گیرم ،از نور خیره کننده توی اون ظلمات پهناور،وسط نگین های کوچک ستاره ها،اما هنوز نیامده !!(با توهستم ماه زیبا)ولی میدانم چرخش روزگار تورا به پنجره ی اتاقم باز می گرداند،اما شاید شاید آن وقت من خواب خواب باشم!!
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست [ چهارشنبه 89/6/3 ] [ 2:16 صبح ] [ سما ]
سلام به همه ی شما که اهل دل اید...همه ی حرفای من تو همین عنوانی که انتخاب کردم خلاصه می شن...راستش انگار کلمات واسم نا آشنا اند،هیچ کدوم روانه ی ذهنم نمی شن وحالا من موندم وحوضم(!!!)می خوام همین جا به خدا بگم از اینکه تو مهمونیت منو راه دادی خییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییی ممنون...امیدوارم مهمان خوبی بوده باشم تا به اینجا!هر چند رو حساب فضل تو این حرفو گفتما!! من آمده ام که با تو راهی بشوم / آنی که تو از دلم بخواهی بشوم / دریا بغلم کن! بغلم کن دریا! خدا حافظ [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 12:35 صبح ] [ سما ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |