سسسلااااااااااااام... یه شعر از سهراب سپهری براتون نوشتم خیلی جالبه ،حتما بخونین
دنگ...دنگ... لحظه ها می گذرد آنچه بگذشت نمی آید باز قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز مثل این است که یک پرسش بی پاسخ بر لب سرد زمان ماسیده است تند بر می خیزم تا به دیوارهمین لحظه که درآن همه چیز رنگ لذت دارد،آویزم آنچه می ماند از این جهد به جای خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم وآنچه بر پیکر او می ماند نقش انگشتانم دنگ... فرصتی از کف رفت قصه ای گشت تمام لحظه باید پی لحظه گذرد تا که جان گیرد در فکر دوام