احســـــــــــــــــاس من(اگه دوس داری اسمشو بزار شعر!!!)کاری از خودم:

امروز بی بهانه پی تو می گشتم
پی نگاه تو،خنده وحرف های تو
در دلم حظور نفسهایت را حس می کردم
با تمام وجود حس می کردم
که هستی شاید دراین نزدیکی
چشمانم دنبال سایه ها می دوید
دستانم هنوز خالی  بود
از ترانه ، شادی ، گریه
از نوشتن،قلم،انتظار
ومن بی اختیار می خندیدم
با اینکه توهنوز پنهان بودی
هر چند به ندیدنت عادت داشتم
اما عجیب دلم گرفت
در کدام خم دیده جا گرفتی؟؟
درقلب چه کسی آشیانه ساختی؟؟
من  جای خالی ات را
به هزاران پر مرغابی
ترجیح دادم
به صدها قاصدک وگل یاس
عطر خاک نم خورده
باران،نسیم احساس

خداونداااااااااااا

هنوز به انتظارت
قدری صبر برایم باقی مانده!!!!!!!