زلال وروان چون آب این وبلاگ، خونه ی تنهاییمه
| ||
ســــــــــــــــــــــــــــلام هویجوری ،ییهو...آپیدم.... روز معلم مبارک...
[ یکشنبه 89/2/12 ] [ 7:29 عصر ] [ سما ]
کوه... نماد ااستقامت واستواری... پس قضیه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ آدم قوی تره یا کوه؟؟؟؟؟؟ [ جمعه 89/2/10 ] [ 10:1 صبح ] [ سما ]
بخند حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند حتی اگرلبخندت لای هزارخاطره خاک بخورد آخرین آرزوهایت سایه دیگر ازخورشید پیروی نکند آسمان بوی دودبگیرد عشق کپک بزند شعربوی نا بدهد بخندحتی اگر لبخند،تنها نقاب روی صورتت باشد [ سه شنبه 89/2/7 ] [ 6:31 عصر ] [ سما ]
هرکی دوس داره بخونه...شرح حال بندس.... دیگربحث نخواهم کرد با کسی ..من می ترسم حتی از سخنانی که خواسته یا نخواسته بر زبانم جاری می شود....از نگاه تو که دنبال دلیلی بر عقاید من است این گونه احساس پوچی می کنم....تردیدی که تمام تنم را به لرزه می اندازد...واحساسی که ثبات ندارد حتی به ثانیه ها هم رحم نمی کند ومعنی آنها را از ذهن پاک می کند چرا که از آن ها سبقت می گیرد و...افکاری که مانند آبهای آبشاری بر سرم فرود می آیند ولی بر زبان جاری نمی شوند ومن مجبور به تحمل همه آن فشارها هستم بدون آنکه چیزی به زبان بیاورم...گذشته ها چه لذتی داشت وقتی از همه ی این وقایع آسوده بودیم ودر حال وهوای کودکانه سیر می کردیم وادعای بزرگ بودن هم داشتیم...اما هنوز به بزرگی مانده است... [ جمعه 89/2/3 ] [ 7:8 عصر ] [ سما ]
ســــــــــــــــــــــــلام .من دوباره حس شاعریم گل کرد.اینو خودم گفتم...چه طوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در شب ظلمت به دام افتاده ام [ پنج شنبه 89/2/2 ] [ 6:20 عصر ] [ سما ]
امروز عصر بعد از یه کلی کلاس وبرنامه ودرس ،خسته وکوفته رسیدم خونه...خیر سرم می خواستم یه کم بخوابم...مگه این اهل بیت می ذارن. به خصوص این داداش کوچولوم...چه قدر ماشاا...حرف می زنه هر چی دسش بیاد می گه... تازه اونم غلط غلوط ...آخه هنوز کوچولویه...تازه ذوق هم می کنه...بگذریم ...بنده که در خواب وبیداری سیر می کردم...همه ی صدا هارو هم می شنیدم...نه دلم می خواست بیدار شم نه دلم می خواست این طوری بخوابم...با هزار مکافات بلند شدم...دیگه دم غروب بود...جالب این که یهو همه ی اهل بیت رفتن بیرون...عجب شانسی دارم من...سردرد هم که گرفتم...تازه فردا هم یه امتحان دارم از اون کله گنه هاش...خب برم به درسم برسم تا خونه در سکوته...تا ببینیم بعدش خدا چی می خواد....
راستی از همتون تشکر می کنم که برای پست قبلی کامنت گذاشتین.... واقعا جالب بودن... [ سه شنبه 89/1/31 ] [ 7:26 عصر ] [ سما ]
سلام. خوبین؟
همین... اگه جملات عارفانه،فلسفی و یا
نصیحتی یا
جمله ای که قشنگه بلدین حتما برام
بنویسید...
ممنون [ سه شنبه 89/1/24 ] [ 7:5 عصر ] [ سما ]
ســــــــــــــــــــــــــــــــلام.... حالتون خوبه....یه شعرازسهراب براتون گذاشتن.... شب سرشاری بود [ شنبه 89/1/21 ] [ 7:49 عصر ] [ سما ]
سلام... من اومدم با یه شعر... دیشب باران قرار با پنجره داشت [ یکشنبه 89/1/15 ] [ 7:58 عصر ] [ سما ]
بااین سرعتی که اتوبوس گرفته [ چهارشنبه 89/1/11 ] [ 7:39 عصر ] [ سما ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |