زلال وروان چون آب این وبلاگ، خونه ی تنهاییمه
| ||
. تا آخرش نرو هیچی آخرش نیست به جون خودم راست میگم
. .
. .
. .
. مرو ای دوست،مرو ای دوست،مرو از دست من ای یار [ شنبه 90/3/28 ] [ 12:0 عصر ] [ سما ]
هر چه بزرگ تر می شویم ،نامعلوم هایمان هم بزرگتر می شود...دانسته ها یمان کوچک وکوچکتر... می گویند این ازجهت رشد و تعالی مغز آدمیست ...تعالی به سوی بی نهایت!!! و ما با بزرگ شدن وگذر زمان، در مقابل بی نهایت کوچکتر می شویم...وشاید گاهی هیچ!!! دنیایی بزرگ تر را می بینیم... گاهی همراه با ترس... گاهی همراه با تردید ،ناامیدی...،نا آرامی.... پ.ن:نذار جای ایمان رو چیز دیگه ای پر کنه ، وگر نه زود خسته می شی از بزرگ شدن و پیش رفتن!!!! [ دوشنبه 90/1/29 ] [ 10:48 عصر ] [ سما ]
حالا بر خواسته ام! دکترعلی شریعتی [ جمعه 90/1/26 ] [ 6:3 عصر ] [ سما ]
سلامی به رفاقت بهار سر سبز....حالتون خوبه؟؟تعطیلات خوش گذشت ؟؟امسال برای من عالی شروع شد...اما مهم این نیست....مهم اینه که چه طوری امسال رو ادامه بدیم !!!!!!!!!!یه جمله ی جالبی خوندم و اینجا نوشتم... همیشه به کسی تـکیه کنید که به کسی تـکیه نکرده باشد سخنی از “ کاترین پاندر ” پ.ن.1: تـکیه کن به خدا و بدون پشتتو خالی نمیکنه...امسال می خوام با تمام وجود این کارو کنم... [ دوشنبه 90/1/15 ] [ 10:44 عصر ] [ سما ]
بوی باران،بوی سبزه ،بوی خاک/شاخه های شسته ،باران خورده ،پاک
سلام ...این شکوفه های بالا تقدیم به شما....سال نو مبارک... اینم هفت سین سال 1390 دوس داشتی یه سری به ادامه ی مطلب بزن...حرف دله [ جمعه 89/12/27 ] [ 10:43 عصر ] [ سما ]
باران می بارد ومرا به میان خود می کشاند... وگاهی دستی برآری ز دعا.... باران که می باردتو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطـر عشق وآشتی لبریز با ابر وباد وآســـــمان جاری ازلحظه های تشنه ی بیـدار تا روز هـــــــــای با تو بارانی غم میکشـد مارا ومی بینی دل میکشــد مارا ومی دانی [ شنبه 89/12/21 ] [ 5:30 عصر ] [ سما ]
دلم تنگ است
برای آن یادهای آرام خیال های سفید روشنی های لطیف و تو.... که تنها تو ماندنی هستی در یادم پ.ن)خدایا در این ویرانه ها تنهایم نذار.... [ شنبه 89/11/23 ] [ 10:36 عصر ] [ سما ]
السلا م علیک یا رسول الله ( ص ) و سلا م بر بقیع که گوهر هایی در خود پنهان دارد و غربتش که دیوار هایش نیز بر غربتش میگریند و سلام بر دخت نبی مکرم اسلام ( ص ) و چهار سلاله پاکش که غریبانه در بقیع جای گرقته اند اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم... [ سه شنبه 89/11/12 ] [ 11:53 عصر ] [ سما ]
یک ظرف از جنس بلور می خواهم، حرف هایم را بریزم در آن،نانوشته ،ناگفته ونا خوانده، [ چهارشنبه 89/11/6 ] [ 6:41 عصر ] [ سما ]
رو یا تر از تو ندارم ای گذشته بر گل بهار من از زیبایی غمگین تر از پاییز یک هذیان آرزوی محض را در خواب نرگس و یاس رها می کنم چرا از پی برفی نمی روم که آب نمی شود از بس که انتظار ورق خورده است پلک میزنی تا عمر به نگاهت تقسیم میشود - پیروز - [ سه شنبه 89/10/28 ] [ 7:44 عصر ] [ سما ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |