زلال وروان چون آب این وبلاگ، خونه ی تنهاییمه
| ||
سلام الآن موقع حساس درس خوندنه وشاید برای بعضی افراد ، سرنوشت سازآینده شب رقص وپایکوبی کلمات جزوه وکتاب بر روی سسلسله اعصاب محیطی ومرکزی ! اما نگران نباش فقط به خدا توکل کن واینو بدون که خنده سراغ کسی میرود که تنها به وظیفه اش عمل کرده خووووووب درس بخوووووووون خداحافظ [ سه شنبه 89/10/7 ] [ 3:26 عصر ] [ سما ]
حالاکه داری میروی،پشت سرت همه میگویند چه زود رفت،...اما صبر کن هنوز حرف های من مانده است دلم نمیخواهد بعد از رفتنت این گفته ها در گلویم سنگینی کند...داری میروی به آهستگی وزیدن نسیم روی تن عریان شاخه های درختان ،به آرامی که حتی میشود دل تنگی روز های سرد را بار دیگر مرور کرد،به فکر فرو رفت واندکی تاًنی پیشه کرد ،گستره ی غم ناک بدون باران(!!!) ....امسال بدون تراوت همیشگی میروی...بانگاه های منتظر به ابر های پاره ای که انگار عهد باریدن را فراموش کرده اند و پراکنده شده اند ...دست پاییز امسال (!!!!)،بین ابر ها پیمان جدایی بستی؟؟؟تا برگ های خشک فرو ریخته درختان، خیس ونم ناک نشوند وکودکان دبستانی از راه رفتن روی آنها وخش خش دل خراش به وجد آیند ومتوجه ی خستگی راه مدرسه نشوند؟؟؟؟شاید پاییز به خواسته ی آنها آمد تا لبخند در زندگی جاری شود... پاییز رنگی...بارفتنت تلسم آسمان را بشکن تا زمستان امسال سفید رو شود!!! مانند آب روان از کف میرود فرصت ها...نقش تو، نقش آفرینی لحظه های زیبا شادیتون 100 شب یلدا دلتون قد یه دریا توی این شبای سرما یادتون همیشه با ما [ دوشنبه 89/9/29 ] [ 9:13 عصر ] [ سما ]
سلام ،سلام،بازم سلام،آخ..خه سلام سلامتی میاره ...سلامت باشین...سالم وسرحال مثه من،اگه انرژیتون تحلیل رفته اگه ناراحتین اگه حوصله ندارین وهزارتا اگه دیگه...خب اول یه نفس عمیــــــــــــــق...... عمیـــــــــــــــــــــــــــــــق
پ.ن) دوست من "ماه"حتما جواب کامنتت رو بخون [ دوشنبه 89/9/1 ] [ 4:23 عصر ] [ سما ]
سلامی به گرمی سرخی برگ زرد پاییزی خسته .... شعری براتون نوشتم...خوشگله ها...بخونین سایه شدم،وصدا کردم سپهری [ یکشنبه 89/8/9 ] [ 4:56 عصر ] [ سما ]
زمین خانه ی غریبی است تو هستی، تو هستی... تو هستی... [ جمعه 89/6/19 ] [ 1:31 صبح ] [ سما ]
امشب، شب ناله در فراق پدری مهربان است که غیر از چاه و نخل و ماه، کسی گریهاش را ندیده بود. پدری دلسوز که با آه همه کودکان یتیم، شریک بود و غصههای همه را بر جان خود هموار میکرد، ولی کسی از غربت او و دردهای دلش، با خاری در چشم و استخوانی در گلو، خبر نداشت.
دعا بدون علی قابل اجابت نیست ****** ****** ****** ای کاش علی شویم و عالی باشیم ****** ******
[ یکشنبه 89/6/7 ] [ 1:41 عصر ] [ سما ]
حالا من موندم در انتظار نور همان ماهی که هر شب مهمون اتاقم بود،من چه قدر محو تماشابودم،من از ماه زندگی می گیرم ،از نور خیره کننده توی اون ظلمات پهناور،وسط نگین های کوچک ستاره ها،اما هنوز نیامده !!(با توهستم ماه زیبا)ولی میدانم چرخش روزگار تورا به پنجره ی اتاقم باز می گرداند،اما شاید شاید آن وقت من خواب خواب باشم!!
زندگی شوق رسیدن به همان فردایست [ چهارشنبه 89/6/3 ] [ 2:16 صبح ] [ سما ]
سلام به همه ی شما که اهل دل اید...همه ی حرفای من تو همین عنوانی که انتخاب کردم خلاصه می شن...راستش انگار کلمات واسم نا آشنا اند،هیچ کدوم روانه ی ذهنم نمی شن وحالا من موندم وحوضم(!!!)می خوام همین جا به خدا بگم از اینکه تو مهمونیت منو راه دادی خییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییی ممنون...امیدوارم مهمان خوبی بوده باشم تا به اینجا!هر چند رو حساب فضل تو این حرفو گفتما!! من آمده ام که با تو راهی بشوم / آنی که تو از دلم بخواهی بشوم / دریا بغلم کن! بغلم کن دریا! خدا حافظ [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 12:35 صبح ] [ سما ]
شهررمضان الذی انزلت فیه القرآن
کوله بارت بر بند!!شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم وبفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم......... [ چهارشنبه 89/5/27 ] [ 4:26 عصر ] [ سما ]
خدایا من اگر بد کنم تورا بنده دیگر بسیار است تو اگر با من مدارا نکنی مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟ [ جمعه 89/5/15 ] [ 7:37 عصر ] [ سما ]
|
||
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |